به نام حضرت علم و عالم و معلوم
آشنایی با فلسفهی اسلامی (3)
کلیات فلسفه(3)
هدف و غایت فسلفه
غایت، آن هدف اصلی علم است که به دلیل آن هدف، علم به وجود آمده است و مورد تعلیم و تعلم قرار میگیرد، اما فایده، آثار و اهداف فرعی دیگری است که بر علم مترتب است. بر این اساس میتوان غایت اصلی فلسفه را ارائهی تفسیری عقلانی و فراگیر از عالم دانست؛ چارچوبی که بتوان همهی پدیدهها را در آن گنجانید و روابط میان آنها را تبیین نمود.
تعریف فلسفه
کِندی شش تعریف بیان میکند:
1- دوستداشتن دانایی؛ 2- تشبه به افعال خداوند به قدر توانایی انسان؛ 3- عنایت به مرگ؛ 4- دانش دانشها (چون همهی علوم در اثبات موضوعشان به فلسفه نیازمندند.)؛ 5- معرفت انسان به نفس خویش؛ 6- علم به هستیها، ماهیات و علل اشیاء.
محقق سبزواری فلسفه را با نگاه به غایت آن، اینگونه تعریف میکند:
«حکمت آن است که آدمی جهانی گردد عقلی بر طبق جهان عینی».
صدرالمتألهین میگوید:
«فلسفه کاملشدن نفس انسانی است، از طریق شناختهای حقایق موجودات، آنگونه که هستند و حکمکردن به واسطهی براهین و نه از روی ظن و تقلید، به وجود موجودات به اندازهی توانایی انسان.
معروفترین تعریف فلسفه بر پایۀ موضوع فلسفه:
«فلسفه علمی است که از احوال موجود بما هو موجود بحث میکند».
تعریف فلسفه با در نظرگرفتن همۀ ویژگیهای اصلیاش (موضوع، روش و غایت):
«فلسفه دانشی است که با روش عقلی و قیاسی و با استفاده از مبانی بدیهی، پیرامون موجود مطلق و احوال کلی وجود به بحث میپردازد و در نهایت تفسیری عام و عقلانی از هستی فراهم میآورد».
کلام و فلسفه
با مقایسهی ویژگیهای علم کلام و علم فلسفه، میتوان به تفاوتهای آندو پیبرد. در اینجا تنها به چند تفاوتِ مهم میان این دو علم اشاره میکنیم:
روش فلسفه روش عقلی است و اینگونه مبادی در فلسفه -دستکم در بیشتر موارد- مبادی عقلی و بدیهیاند که عقل به طور بدیهی آنها را تأیید میکند؛ مانند اصل «امتناع اجتماع نقیضین» و اصل «هو هویت»؛ اما متکلم از مبادی تصدیقی متفاوتی استفاده میکند. وی هنگام تبیین و تنظیم مطالب و به دست آوردن عقاید دینی از شواهد نقلی -آیات قرآن و روایات بهره میگیرد و در مقام اثبات عقاید دینی و دفاع از آنها از مسلمات -مطالبی که مورد قبول طرفینِ بحث است- استفاده میکند. این مسلمات با توجه به عقاید مخاطب متفاوت است که میتوان به مواردی مانند اصول عقل نظری، قاعدهی حُسن و قُبح، قاعدهی لطف، قاعدهی وجوب اصلح بر باریتعالی اشاره کرد؛ به این ترتیب متکلم گاه از آیات و روایات نیز در اثبات مدعای خویش سود میجوید. به طور کلی در هنگام اثبات عقاید و جدال با مخالفان، هر اصلی که بتواند عقاید دینی را ـ عقایدی که متکلم از منابع دینی به دست آورده است ـ اثبات کند و مورد قبول مخاطب باشد مورد استفادۀ متکلم قرار میگیرد.
تفاوت دیگر کلام و فلسفه در موضوع آنها است. گفته شد که موضوع فلسفه موجود است؛ در حالی که موضوع کلام عقاید دینی است.
از جمله تفاوتهای فلسفه و کلام آن است که غایت فلسفه صرفاً تفسیر هستی است و بحث فیلسوفانه، یک بحث آزاد است که نتیجهی آن را تنها برهان عقلی تعیین میکند، اما هدف متکلم غیر از تفسیر هستی، دفاع از حریم عقاید دینی است؛ بنابراین کلام و فلسفه حتی در آنجا که هر دو از روش عقلی و استدلالی بهره میجویند از یکدیگر فاصله میگیرند؛ یعنی در این موارد هر دو از روش قیاسی استفاده میکنند، اما در استفاده از نوع مبادی و مواد قیاس همیشه یکسان نیستند.
از آنجا که متکلم عقاید دینی را از کتاب، سنت و دیگر منابع به دست آورده است، در مباحثه نیز سعی در اثبات همان عقاید دارد و استدلال را در خدمت دفاع از عقاید دینی به کار میبندد. موضوع کلام نیز عقاید دینی است؛ چه این عقاید پیرامون هستی مطلق باشد یا موضوعات دیگر نظیر نبوت، معاد، اخلاق و اعتباریات؛ البته تا آنجا که به دفاع از حقانیت دین باز گردد.
پ.ن:
1- خلاصهای از درس دوم آشنایی با فلسفهی اسلامی / دانشکده علوم حدیث