به نام حضرت علم و عالم و معلوم
آشنایی با فلسفهی اسلامی (2)
کلیات فلسفه(2)
مسائل فلسفه
مسائل فلسفه به مجموعهی احکام و مباحثی گفته میشود که درباری موجود مطلق مطرح است. صدر المتألهین برای فلسفه سه دسته مسئله را مطرح کرده است:
1- بحث از اسباب و علل همهی موجوداتِ معلول (مانند واجب الوجود).
2- بحث از عوارض و احوال موجود بما هو موجود.
3- بحث از موضوعات سایر دانشها که مانند عوارض ذاتی موجود مطلقاند.
اگر بخواهیم در اینباره روشنتر و مفصلتر سخن بگوییم، میتوانیم مسائل فلسفه را به شرح زیر بیان کنیم:
الف) بحث از خود هستی: مشخص کردن اینکه چه چیزی حقیقتاً موجود و چه چیزی معدوم است؛
ب) تقسیمات هستی: مثل بحث از وجود عینی و ذهنی، واجب و ممکن، حادث و قدیم، ثابت و متغیر، واحد و کثیر، قوه و فعل، جوهر و عرض و ...؛ البته منظور، تقسیمات اولیۀ وجود است؛ یعنی تقسیماتی که بر هستی وارد میشود از آن جهت که هستی است، نه تقسیماتی که به ویژگیهای خاص موجودات باز میگردد.
ج) قوانین کلی حاکم بر هستی: مانند قانون علیت ضرورت حاکم بر نظام علت و معلول و سنخیت بین آنها.
د) اثبات مراتب و عوالم هستی.
ﻫ) روابط عالم طبیعت با عوالم مافوق خود: یعنی بحث از سیر نزولی هستی از لاهوت تا ناسوت و سیر صعودی هستی از طبیعت به عوالم بالاتر؛ به ویژه در مورد انسان که به نام معاد خوانده میشود.
حکمای اسلامی معمولاً چهار عالم کلی را اثبات نمودهاند:
1- عالم طبیعت یا ناسوت: عالم ماده، حرکت، زمان، مکان و محسوسات است.
2- عالم مثال یا ملکوت: عالمی برتر از طبیعت که دارای صورتها و ابعاد است، اما فاقد حرکت، زمان و تغییر است؛ مانند صورتهای خیالی در ذهن ما.
3- عالم عقول یا جبروت: عالمی فراتر از عالم ملکوت که به دور از تغییر و تطور است. عقول در این عالم قرار دارند. این عالم به طور کلی فاقد ویژگیهای ماده است.
4- عالم لاهوت: عالم الوهیت و احدیت است و مربوط به ذات، اسما و افعال الهی است.
روش فلسفه
فلسفه نوعی شناخت عقلانی دربارۀ عالم است. روش فیلسوف روش تجربی، عرفانی یا نقلی نیست؛ زیرا اساس در روش تجربی مشاهده و آزمون است. در عرفان نیز از روش تزکیه و تهذیب، و کشف و شهود استفاده میشود. در کلام علاوه بر قرآن و روایات از مباحث عقلی نیز استفاده میشود، اما روش فلسفی شامل دو بخش اصلی است و هر بخش دو مرحله دارد که میتوان به اختصار این مراحل را چنین تصور کرد:
الف) تصورات: کشف تصورات و کلیات؛ انتقال از تصور معلوم به تصور مجهول؛ در این مرحله برای رسیدن از تصور معلوم به تصور مجهول از تعریف استفاده میشود.
ب) تصدیقات: ساختن تصدیقات معلوم با استفاده از تصورات معلوم؛ انتقال از یک قضیهی معلوم به قضیهی مجهول با استفاده از قیاس منطقی.
معقولات فلسفی
مفاهیم در یک تقسیم به دو دستهی کلی و جزئی تقسیم میشوند. مفهوم جزئی تنها بر یک مصداق قابل حمل است، در حالی که مفهوم کلی بر افراد متعدد قابل صدق است. فلسفه علم کلی است و با مفاهیم کلی سر و کار دارد. این مفاهیم کلی خود به سه دسته تقسیم میشوند:
1- مفاهیمی که به طور مستقیم از جزئیات انتزاع میشوند، معقولات اولی یا کلی طبیعی نامیده میشوند. این معقولات از ماهیات اشیا و حدود وجودیشان حکایت میکنند و به نوع یا جنس یا مقولهی خاصی اختصاص دارند و صورتهای کلی اعیان خارجیاند؛ مثل مفهوم سفیدی که ذهن پس از دیدن چند شیء سفید مفهوم سفیدی را انتزاع میکند.
2- پس از این مرحله عقل انسان با کند وکاو بیشتر به حالات و احکام مختلف اشیا میرسد که «معقولات ثانیهی فلسفی» نام دارند و به سادگی در خارج انتزاع نمیشوند، بلکه با ملاحظه و مقایسهی برخی اشیا و روابط آنها و تأملی عقلانی به دست میآیند؛ مانند وحدت، کثرت، علت، معلول، حدوث، قدم، وجوب، امکان و امتناع. اینها صورتهای مستقیم اشیا نیستند، بلکه اوصافیاند که بر موجودات خارجی حمل میشوند، اما وجودی در عرضِ وجود آنها نداشته و دارای مصادیق مستقل نیستند. معقولات ثانیه جنبهی عمومی دارند و به نوع، جنس و مقولهی خاصی اختصاص ندارند؛ بنابراین از امور عامه به حساب میآیند و جنبهی فلسفی دارند.
3- عقل انسان با ملاحظهی مفاهیم ذهنی، اوصافی مانند کلیت و جزئیت را میان این مفاهیم تشخیص میدهد که این اوصاف «معقولات ثانیهی منطقی» نام دارند که نهتنها در خارج دارای افراد مستقلی نیستند، بلکه موصوفشان نیز مفاهیم ذهنی است؛ مفاهیم منطقی از این نوعاند.
مبادی فلسفه
پیش از پرداختن به مسائل هر علم به سلسلهای از شناختهای قبلی نیاز است؛ مانندِ شناخت موضوع علم و تصدیق به وجود آن موضوع و اثباتِ مبانی و اصولی که به وسیلهی آنها مسائل علم ثابت میشود. اینگونه مطالب را مبادی علوم مینامند و آنها را به مبادی تصوری و تصدیقی تقسیم میکنند. مبادی تصوری، تعریفهای مفهومهای مورد بحث در آن علم را گویند. مبادی تصدیقی نیز بر دو قسم است: یکی تصدیقِ وجود موضوع و دیگری تصدیقِ اصولی که برای اثباتِ مسائل علم از آنها استفاده میشود.
چنانکه گذشت موضوع اصلی در فلسفه موجود است که معنای آن بدیهی و بینیاز از تعریف است. سایر مفاهیمِ مورد بحث نیز در آغاز هر بحث تعریف میشود، اما در خصوص مبادی تصدیقی فلسفه باید گفت که تصدیق به وجود موضوع فلسفه محتاج اثبات نیست؛ زیرا اصل تحقق هستی در خارج امری بدیهی است و هر کس دستکم به وجود خودش آگاهی دارد و همین اندازه کافی است که بداند مفهوم موجود، دارای مصداق واقعی است. اصول و مبانی فلسفی نیز اکثراً عقلی و بدیهیاند، مانند قضیۀ محال بودن تناقض.
مبادی تصدیقی معمولاً به دو بخش اصول متعارف و اصول موضوعه تقسیم میشوند؛ اصول متعارف و اصول موضوعه اصولیاند که دلایل و براهین علم بر روی آن بنا میشود؛ با این تفاوت که اصول متعارف، بدیهی و تردید ناپذیرند، اما اصول موضوعه بدیهی و قطعی نیستند و تنها صحت آن فرض گرفته میشود. اصول موضوعه معمولاً در علوم دیگر اثبات میشوند.
مهمترین اصول متعارف فلسفی اصل «امتناع اجتماع» و «ارتفاع نقیضین» و اصل «اثبات واقعیت و هستی» است.
مسائل خالص فلسفی مسائلیاند که بر پایهی بدیهیات اولیه و اصول متعارف بنا میشوند. در علوم دیگر اصول موضوعهی فراوانی وجود دارد، اما در فلسفه این اصول موضوعه اندک است، به ویژه در حکمت متعالیه. در این نحلهی فلسفی همهی یقینیات مورد قبول نیست؛ تنها از بدیهیات اولیه و وجدانیات استفاده شده است و بنابراین یقین فلسفی «یقین مضاعف» یا «یقین ریاضی» نامیده میشود.(1)
پ.ن:
1- خلاصهای از درس دوم آشنایی با فلسفهی اسلامی / دانشکده علوم حدیث