به نام حضرت علم و عالم و معلوم
آشنایی با علم رجال (12)
ادعای اعتبار احادیث کافی (دلیل سوّم و چهارم)
دلیل سوم ادعای اعتبار احادیث کافی
محدّث نوری میگوید: یکی از مهمترین مدحها برای راوی و مؤلف حدیث، نقل روایت از ثقات و نقل اخبار موثق است. وی نمونههای عینی اینگونه مدحها را، که در شرح حال برخی روات و مؤلفان آمده است، میآورد و مدعی میشود که با توجه به این مدحها و تعابیر، همهی روایات آنها معتبر است و مطلقاً باید پذیرفته شود. حال وقتی در بین روات و مؤلفان حدیث افرادی یافت میشوند که تمام روایاتشان معتبر است، پر واضح است که تمام روایات کلینی نیز معتبر است؛ چه اینکه، با توجه به تعبیر نجاشی دربارهی کلینی (أوثَقُ الناسِ فی الحَدیثِ وَأثبَتُهُم)، او جامع تمام مدحهایی است که در وصف راویان و مؤلفان وارد شده است.
گزارش نمونههای عینی، که محدث نوری بدان استناد میکند، به شرح زیر است:
محدّث نوری اصحاب اجماع را هم از جمله رواتی میداند که به صحت احادیث آنها شهادت داده شده است. از دیگر مدحهایی که او در اثبات ادعای خود بدان تمسک میجوید لفظ «صحیح الحدیث» است که در شرح حال برخی از روات آمده است. از دیدگاه محدّث نوری این مدح ناشی از خصوصیات موجود در خود افراد است؛ بدین معنا که در اثر علم به احوال راوی و سیره و طریقت عملی او احراز شده است که راوی دارای وثاقت، ضبط و تثبت است و بنای او بر نقل احادیث صحیح است. با توجه به احراز چنین خصوصیاتی در راوی، نسبت به صحت و صدور روایت او از معصوم (علیه السلام) اطمینان حاصل میشود و روایات او حجت و معتبر است.
حال با توجه به تعبیر نجاشی، کلینی دارای همهی این خصوصیات است. پس اگر او از راوی ناشناخته یا ضعیفی نقل کند یا روایتی نقل کند که به بررسی سندی نیازمند باشد، أوثق و أثبت مردم نخواهد بود.
نقد دلیل سوم
1- ما در بین راویان کسی یا کسانی را نمیشناسیم که همهی احادیثشان، بیواسطه و یا با واسطه، معتبر شمرده شده باشد.تنها طبق برخی از نظریههای توثیق عام مشایخ بیواسطه و مستقیم برخی راویان توثیق شدهاند؛ نه آنکه به طور مطلق هر سندی که شخصی خاص در آن قرار گیرد، صحیح شمرده شود.
عبارتهایی که محدّث نوری در وصف برخی از راویان آورده و به آنها استشهاد کرده است، که روایت این اشخاص مطلقاً باید پذیرفته شود، چنین معنایی ندارند. تعبیر صحیح الحدیث نیز، تنها ناظر به صداقت گفتاری راوی است و با تعبیر «درستگفتار» مترادف است و صحت و صدور روایت از راوی صحیح الحدیث تا معصوم (علیه السلام) را ثابت نمیکند.
2- بر فرض صحت نظریهی فوق، «أوثق» و «أثبت» بودن کلینی دلالت بر آن ندارد که تمام احادیث باواسطه و بیواسطهی او هم معتبر است. اوثق و اثبتبودن کلینی بر اساس مجموع امتیازات اوست نه اینکه یکایک خصوصیات سندی و حدیثی راویان در کلینی جمع است. تنها میتوان مجموع مزایای او را موجب ترجیحش بر دیگر راویان شمرد.
دلیل چهارم ادعای اعتبار احادیث کافی
این دلیل، مهمترین و اصلیترین دلیل اعتبار احادیث کافی است.
کلینی میگوید:
یُجمَعُ فِیهِ جَمیعُ فُنونِ عِلمِ الدِّینِ ... ویأخُذُ مِنهُ مَن یُریدُ عِلمَ الدینِ وَالعَمَلَ بِهِ بِالآثارِ الصَّحیحَةِ عَنِ الصَّادِقِین (علیهم السلام) وَالسُّنَنِ القائِمَةِ التی عَلَیهَا العَمَلُ ... وَقَد یَسَّرَ اللهُ، وَلَهُ الحَمدُ، تَألیفَ ما سَألتَ وَأرجو أن یَکونَ بِحَیثُ تَوَخَّیتَ. فَمَهما کانَ فِیهِ مِن تَقصِیرٍ، فَلَم تَقصُر نِیَّتُنا فی إهداءِ النَّصِیحَةِ؛ إذ کانَت واجِبَةً لِإخوانِنا وَأهلِ مِلَّتِنا.
[کتابی که] در آن همهی اقسام علم دین جمع شده است... و جویندهی علم دین و خواهان عمل به آثار صحیح رسیده از ائمهی اطهار (علیهم السلام) و سنن استوارِ مورد عمل، از آن بهره میبرد... سپاس خداوند را که گردآوری آنچه را خواستی آسان ساخت، و امید دارم چنان باشد که مورد نظر داشتی و اگر احیاناً در آن کوتاهی رفته، در نیت ما، که خیرخواهی است، کوتاهی نبوده؛ چه خیرخواهی برادران و هممذهبان [بر ما] واجب است.
محدّث نوری معتقد است که این کلام به صراحت بر آن دلالت دارد که کلینی خطبهی کافی را پس از تألیف کتاب و ناظر به روایات آن نوشته است. با توجه به این نکته، وی این احتمال را که مرحوم کلینی ابتدا مقدمه را نوشته و پس از مدتی از شرط خود دست برداشته یا غفلت کرده باشد، منتفی میداند. بنابراین با توجه به شهادت کلینی به صحت احادیث کتابش ما نیز باید آنها را صحیح بدانیم.
نقد دلیل چهارم
بررسی این دلیل در دو مرحلهی اساسی صورت میپذیرد:
مرحلهی اول: آیا این عبارت دلالت دارد که کلینی بر صحت تمامی احادیث کتاب کافی شهادت داده است؟
مرحلهی دوم: به فرض صحت مطلب فوق، آیا این شهادت برای دیگران هم معتبر و حجت است؟
مرحلهی اول: برخی به تعبیر شهادت اشکال گرفتهاند؛ چون الفاظی که بر شهادت دلالت دارد باید صریح و قطعی باشد. در حالی که کلینی از تعبیر «أرجو»؛ استفاده کرده است و این لفظ بر جزم و قطع دلالت ندارد.
محدّث نوری به این اشکال چنین پاسخ گفته است که کلینی، احتمال اشتباه، غفلت و فراموشی را در کار خویش داده است، اما بر اساس توانش آثار و اخبار صحیح را گردآورده است. او به سبب این احتمال از تعبیر «أرجو» استفاده کرده است. بنابراین تعبیری که کلینی در مقدمه آورده است به شهادت او لطمه نمیزند.
توضیح
کلینی در کتاب کافی بابهایی ترتیب داده و در هر باب به دنبال اثبات مطلبی است که غالباً در عنوان باب ذکر کرده است. او روایاتی را ذکر کرده که در اثبات غرضش، که غالباً در عنوان باب آمده، مؤثر است؛ از این رو لازم نیست که انتساب تمام احادیث هر باب به ائمهی اطهار (علیهم السلام) ثابت باشد، بلکه همین مقدار که مجموع احادیث به صورت مجموعی بر مطلبی دلالت دارند، کافی است؛ از این رو راویان مجهول و ناشناخته هم در احادیث این ابواب دیده میشود. در واقع تضاعد و همیاری این احادیث با هم، منجر به اثبات مطلب مورد نظر میشود، اما این به معنای اعتبار تکتک روایات و صحت آنها نیست.
افزون بر اینها در شهادت کلینی از سنن «السُنن القائِمة التی عَلیها العَمل» نیز سخن به میان آمده است که مراد احکام عملی، اعم از واجب و مستحب، است و یکی از مبانی مشهور محدثان و قدما تسامح در روایات مستحبات است. این مبنا با استناد به روایات بسیاری است که میگویند:
هر کس خبری دریافت کند که بیانگر ثوابی برای یک عمل است و برای رسیدن به ثواب یاد شده آن عمل را انجام دهد، ثوابش را به او خواهند داد، اگرچه معصوم (علیه السلام) آن مطلب را نگفته باشد.
لذا این شهادت دربارهی مستحبات، که سند و اعتبار صدوری آنها ملاک عمل نیست، صادق نمیباشد.
نتیجه:
در مرحلهی اول، کلیبودن شهادت کلینی و شمول آن بر همهی احادیث کتاب کافی ثابت نیست. به بیان دیگر شهادت کلینی از نظر صغروی همهی احادیث کافی را در برنمیگیرد.
مرحلهی دوم
در صورتی که مبنای مرحوم کلینی در صحیحشمردن احادیث با مبانی متأخران در تصحیح احادیث هماهنگ باشد، قطعاً شهادت او برای دیگران هم معتبر و حجت شرعی است. اما مشکل اساسی آن است که شیوهی قدما با شیوهی متأخران متفاوت است.
به نظر متأخران صدور یک روایت تنها از طریق سند آن روایت (اتصال و وصف راوی) اثبات میشود؛ حتی اگر قرائن قطعی بر صادر نشدن حدیث وجود داشته باشد. اما بر اساس قواعد «درایة الحدیث» نام صحیح، بر آن حدیث اطلاق میشود.
اما قدما صحیح را در معنای لغوی آن، یعنی «کامل»، در برابر ناقص و «سالم»، در مقابل بیمار، به کار میبردند و آن را بر حدیثی اطلاق میکردند که صدور آن از معصوم (علیه السلام) به اثبات رسیده باشد، هرچند اثبات آن با حجت شرعی باشد و قطع یا اطمینان هم وجود نداشته باشد. چنین صحیحی را در اصطلاح «صحیح قدمایی» مینامند. از دیدگاه قدما هر حدیثی که انتساب آن به معصوم (علیه السلام) ثابت باشد صحیح نام دارد. حتی ایشان خبرهای متعارض را هم صحیح میخواندهاند. قدما حتی بر احادیث موثق، به اصطلاح متأخرین، نیز صحیح اطلاق کردهاند. بنابراین نسبت بین صحیح متأخران و صحیح قدما عموم و خصوص مِن وجه است.
از آنچه گذشت در مییابیم که اشکال مهم، روشن نبودن ضابطه و ملاک صحت، نزد کلینی برای ما و بسیاری از متأخران است؛ از این رو نمیتوانیم شهادت او بر صحت احادیث کتابش را بپذیریم. شاید کلینی به استناد قراینی اجتهادی و دور از حس، که خود به آنها اعتقاد داشته است، شهادت داده و بر احادیث کتابش اعتماد کرده است که چنین اجتهادی برای دیگران حجت شرعی نیست.
از این نکتهی اساسی و مبنایی هم که بگذریم شواهد دیگری بر صحیحنبودن تمامی روایات این کتاب وجود دارد:
شاهد اول: اگر کلینی، بر اساس شهادت ابتدای کتاب، احادیث کتابش را واضح و تردیدناپذیر دانسته است، چرا تا این اندازه به ذکر اسناد روایات اهتمام ورزیده؟ آیا آوردن اسناد کامل خود شاهدی گویا بر آن نیست که کلینی مجال بررسی در اسناد احادیث را برای دیگران گسترده میدیده است؟
شاهد دوم: در کافی روایات مرسل، که با عباراتی چون «عمَّن أخبَرَه» و «عن رَجُلٍ» و «عمَّن حَدَّثه» آمده، بسیار است، بعید مینماید که قراینی بر وثاقت همهی این راویان گمنام و ناشناخته در کار باشد.
شاهد سوم: برخی بزرگان بسیاری از راویان اسناد کافی را تضعیف کردهاند. بنابراین اگر کلینی در مقدمه به وثاقت همهی راویان کتابش شهادت داده باشد، این شهادت با شهادت عالمان دیگر تعارض دارد و از این جهت از اعتبار میافتد.
از جمله راویان اسناد کافی که بر ضعف آنها اتفاق نظر وجود دارد عبارتاند از:
1- محمد بن علی صِیرَفی، ابوسُمَینِه؛ وی 250 روایت در کافی دارد.
2- محمد بن موسی هَمدانی؛ وی سی روایت در کافی دارد.
3- احمد بن محمد سَیّاری؛ او در کافی چهل روایت دارد.
4- عبدالرحمان بن کثیر هاشمی؛ نام او در سی سند کافی به چشم میخورد.
5- عبدالله بن عبدالرحمان الاَصَم؛ نام او در سند صد حدیث از کافی به چشم میخورد.
و...
شاهد چهارم: رجالیان پارهای از منابع کافی را معتبر و قابل اعتماد ندانستهاند؛ مثلاً:
1- اسحاق بن محمد نخعی: کتاب اخبار السید او از مصادر کافی بوده است.
2- حسن بن عباس بن حُرَیش: مؤلف کتاب إنّا انزلناه فی لیلة القدر.
3- سَلَمَة بن خطاب، مؤلف کتاب وفاة النبی (صلی الله علیه و آله).
4- محمد بن علی صِیرَفی، ابوسُمَینه، مؤلف کتاب دلائل.
و...
ممکن است گفته شود که کلینی برای احراز صحت روایات از طریق دیگری غیر از اسناد آنها نیز استفاده کرده است. پاسخ این ادعا آن است که قرائن و راههای دیگری که مرحوم کلینی برای اثبات این ادعا از آنها بهره گرفته، همان مبانی اجتهادی و آرای حدسی است و برای ما معتبر نیست.
شاهد پنجم: معاصران و محدثان معاصر با کلینی یا نزدیک به عصر وی نیز به اعتبار تمام احادیث کافی معتقد نبودند، وگرنه ارجاع به این کتاب، بسیاری از آنان را از تألیف بینیاز میکرد. اگر که احادیث کافی نزد محدثان صحیح بود، نقد آنها از سوی معاصران (مثل شیخ صدوق) و محدثان بعد از او، ممکن نبود.
نتیجه
استدلالهای محدّث نوری اثبات نمیکند که یکایک روایات کافی صحیح است. همچنین باید تصریح شود که در شیعه هیچ کتابی وجود ندارد که روایات آن کاملاًصحیح شمرده شود، به گونهای که هیچ یک از روایات آن به بررسی سندی نیازمند نباشد؛ بلکه تمامی روایات آن قابل نقد سندی و متنی هستند.(1)
پ.ن:
1- خلاصهای از درس دوازدهم آشنایی با علم رجال / دانشکدهی علوم حدیث