نحو عربی (20)- توابع (7)- عطف نسق‌ (1)

به نام حضرت علم و عالم و معلوم

نحو عربی (20)

توابع (7)

عطف نسق (1)

«نَسَق» در لغت به معنای «ربط» است و «عطف نسق» در اصطلاح تابعی است که میان آن و متبوعش یکی از حروف عطف به کار رفته باشد؛ که در این صورت، تابع، معطوف؛ و متبوع، معطوفٌ‌علیه خوانده می‌شود (فازَ علیٌّ  و أصحابُهُ). در واقع حروف عطف موجب می‌شوند تا تابع در اعراب از متبوع پیروی کند.

حروف عطف و معانی آن‌ها

در عطف نَسَق همواره یکی از حروف عطف وجود دارد؛ این حروف عبارت‌اند از: «وَ»، «فَـ»، «ثُمَّ»، «حَتَّی»، «أوْ»، «أمْ»، «بَلْ»، «لا» و «لَکِنْ».

1.        حرف «وَ»: بیانگر مطلقِ معنای جمع است و بر این نکته دلالت می‌کند که معطوف، در حکم معطوفٌ‌علیه داخل است؛ چه تعلّق حکم به معطوفٌ‌علیه بر تعلّق حکم به معطوف مقدَّم باشد، یا بر عکس (جاءَ علیٌّ و أحمدُ)؛ (وَ لَقَدْ أرْسَلْنَا نُوحَاً وَ إِبْراهِیمَ)

2.        حرف «فَـ»: بر مشارکت معطوف با معطوفٌ‌علیه در حکم جمله دلالت دارد؛ با وجود ترتیب میان معطوفٌ‌علیه و معطوف دلالت می‌کند و بیانگر آن است که میان معطوفٌ‌علیه و معطوف فاصله‌ی اندکی از نظر زمان یا رتبه وجود دارد (جاءَ علیٌّ، فَأحمدُ)؛ (الَّذِی خَلَقَکَ فَسَوَّاکَ)

نکته: هنگامی که معطوف، جمله یا صفت باشد، «فَـ» بر نوعی مفهوم سببیت دلالت می‌کند (فَوَکَزَهُ مُوسَى فَقَضَى عَلَیْهِ).  بنابراین، باید دانست که «فاء» سببیت همان «فاء» عاطفه است که در برخی موارد، مفهوم سببیت را با خود به همراه دارد (لَآکِلُونَ مِنْ شَجَرٍ مِن زَقُّومٍ فَمَالِؤُنَ مِنْهَا الْبُطُونَ)

3.        حرف «ثُمَّ»: بر مشارکت معطوف با معطوفٌ‌علیه در حکم جمله دلالت می‌کند؛ با وجود فاصله میان معطوفٌ‌علیه و معطوف، بیش از دو حالت پیش (جاءَ علیٌّ، فأحمدُ، ثُمَّ سعیدٌ)؛ (فَإِنَّا خَلَقْنَاکُم مِنْ تُرَابٍ ثُمَّ مِن نُطْفَةٍ)

4.        حرف «حتّی»: بر مشارکت معطوف با معطوفٌ‌علیه در حکم دلالت دارد. با این شرط که معطوف یکی از مصادیق یا افراد معطوفٌ‌علیه باشد (جاءَ الأصدقاءُ حتّی علیٌّ)(إنَّ طالِبَ العِلمِ لَیَستَغفِرُ لَه کُلُّ شیءٍ حتّی حِیتانُ البَحرِ)؛ و در غیر این صورت حرف عطف به شمار نمی‌رود. جالب است که معنای حرف «حتّی» هنگام عاطفه‌بودن، دقیقاً همان معنایی است که از «حتّی» در زبان فارسی برمی‌آید.

5.        حرف «أوْ»: یا بر تعلّق حکم به معطوفٌ‌علیه و یا معطوف دلالت می‌کند، نه هر دوی آنها؛ دقیقاً به معنای «یا» در زبان فارسی (جاءَت مریمُ أو فاطمةُ)؛ «أو» کاربردهایی گوناگون دارد که از نظر مفهومی مهم‌ترین آنها عبارتند از:

5.1.   شک و تردید: (قَالُوا لَبِثْنَا یَوْماً أوْ بَعْضَ یَوْمٍ)

5.2.   ابهام: (وَ إِنَّا أوْ إِیَّاکُمْ لَعَلَى هُدًى)

5.3.   تخییر: (فَکَفَّارَتُهُ إِطْعامُ عَشَرَةِ مَساکِینَ مِنْ أوْسَطِ مَا تُطْعِمُونَ أهْلِیکُمْ أوْ کِسْوَتُهُمْ أوْ تَحْرِیرُ رَقَبَةٍ)

6.        حرف «أمْ»: به معنای «وَ» (مشارکت) است اگر مسبوق به همزه‌ی تسویه باشد (سَوَاءٌ عَلَیْهِمْ أأنْذَرْتَهُمْ أمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لا یُؤْمِنُونَ) و گاه به معنای «بَل» (اِضراب= عدول از چیزی به چیز دیگر؛ و در فارسی معادل واژه‌ی «بلکه») به کار می‌رود (قُلْ هَلْ یَسْتَوِی الأعْمَى وَ الْبَصِیرُ أمْ هَلْ تَسْتَوِی الظُّلُمَاتُ وَ النُّورُ أمْ جَعَلُوا لِلَّهِ شُرَکاءَ)

7.        حرف «بَلْ»: به معنای اضراب و اساساً مهم‌ترین واژه‌ای است که مفهوم «اضراب» را بیان می‌کند (اِذْهَبْ، بَلْ أسْرِعْ إلَی الصَّفِّ)

نکته: «بَلْ» تنها مفرد را بر مفرد عطف می‌کند و چنانچه بر جمله وارد شود، حرف ابتدا به شمار می‌رود، نه حرف عطف‌ (وَ قَالُوا اتَّخَذَ الرَّحْمَنُ وَلَداً سُبْحَانَهُ بَلْ عِبَادٌ مُکْرَمُونَ)

8.        حرف «لا»: تثبیت حکم جمله برای معطوفٌ‌علیه و نفی آن از معطوف (جاءَ علیٌّ، لا أحمدُ).

نکته: حرف عطف «لا» تنها در کلام مثبت به کار می‌رود و در کلام منفی کاربرد ندارد.

9.        حرف «لَکِنْ»: به معنای استدراک است و تنها در کلام منفی به کار می‌رود. مراد از این حرف آن است که هرچند حکم منفیِ جمله برای معطوفٌ‌علیه ثابت و صحیح است، ولی نباید گمان برد که امر به همین جا ختم می‌شود، بلکه «لَکِنْ» حکم منفیِ ماقبل را برای معطوف خود به حکم مثبت بدل و آن را تثبیت می‌کند؛ به دیگر سخن «لَکِن» حکم منفی مربوط به معطوفٌ‌علیه را برای معطوف به حکم مثبت بدل می‌کند (ما جاءَ علیٌّ، لَکِنْ أحمدُ)(1)

پ.ن:

1- خلاصه‌ای از درس بیستم نحو عربی 3 / دانشکده علوم حدیث

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد